مثل همه مادرهای با مسئولیت من هم ماهها صرف اینکه کودکم را چگونه تربیت کنم، کردم. هیچ شکی نداشتم که بعد از مرخصی زایمانم دوباره به سرکار برخواهم گشت. جالب است بدانید که در آمریکا بسیاری از زنان قبل از حتی نصف مرخصی زایمانشان سرکار برمیگردند. (این مرخصی در آمریکا حدود 7 هفته است.)
ولی مسئلهای که خیلی نگران آن بودم پیدا کردن محیط مناسبی برای پسرم بود که بتواند قدرت خلاقیت و استعدادهایش را آنجا شکوفا کند؛ نه این که بعد از چند سال کودکی پر از آسیبهای اجتماعی تحویل بگیرم. هر کس نسبت به کودک خود آگاهی کامل دارد و من به خوبی میدانستم که چقدر فرزندم به توجه و مراقبت نیاز دارد؛ بابت همین بسیار نگران رشد مناسبش بودم.
بعد از تولدش یک پرستار برایش گرفتم و قبل از دو سالگیاش او برای اولین بار یک روز کامل را بدون من گذراند. ناگفته نماند که این کار برای خود من چقدر سخت و دشوار بود.
در چند سال بعد از آن پسرم توانست خزیدن، راه رفتن و حرف زدن را با کمک پرستار مهربانش یاد بگیرد. دو سال بعد هم وقتی پسر کوچکترم به دنیا آمد، او را به یک پیشدبستانی تمام وقت فرستادم. درست در همانجا بود که او فهمید بقیه کودکان اطرافش جور دیگری زندگی میکنند.
حالا که پسر کوچکترم چهار ساله شده است، پسر بزرگم پر از علامت سوال است. یک روز در حالی که داشتم به برادر کوچکتر ش غذا میدادم، با حالت تعجب و شبیه کسی که مطلبی را باور نمیکند از من پرسید که «مامان! میدونی بعضی مامانا همه روز رو پیش بچهها میمونن. دفتر کار و ملاقات کاری ندارن و از وقتی بچههاشون بیدار میشن تا وقتی به رختخواب میرن، با اونا بازی میکنن؟!»
کاملا با حالت تعجب به چشمان من خیره شده بود و منتظر جواب بود. من هم خیلی عادی گفتم: «آره میدونستم پسرم.» خیلی سریع دوباره پرسید: «از کی اینو میدونستی مامان؟»
او به من توضیح داد که یکی از معلمانش در پیشدبستانی، گفته است که از زمانی که بچهاش به دنیا بیاید، دیگر به آنجا نخواهد آمد و در ادامه گفته است: «بزرگ کردن بچه، مهمترین کار روی زمین است.»
بیشتر بخوانید:
چگونه در هنگام امر و نهی کردن کودکان آرامش خود را حفظ کنیم؟
در طول مدتی که سرکار میرفتم، همیشه با این نوع سوالات که «چگونه پسرم را کنترل کنم یا او را انسان انعطافپذیری بار بیاورم و…» در گروههای کاری و… رو به رو بودم و با این حرف پسرم به جواب همه این سوالها در یک آن رسیدم و آن این بود که فقط کافی بود همراهشان باشم! ولی این دلیل نمیشد تمام باورهایم را فراموش کنم.
این نظر همچنان در ذهنم میچرخید گاهی من را عصبانی میکرد که چطور یک فرد دیگر در مورد ما قضاوت کرده است که چه چیزی برایمان بهتر است و گاهی کلافه میشدم در این عصر هنوز هم به زنان به عنوان کسانی نگاه میشود که باید مراقبتهای خانه را به عهده بگیرند. پسرم به طور غیر مستقیم از من پرسیده بود که اگر بقیه مادران میتوانند همه روز را کنار فرزندانشان باشند، پس چرا تو هیچوقت با ما نبودی؟ این اولین باری بود که سوالات اینچنینی دیوانهوار در ذهنم میچرخید.
همچنان که با دقت سعی میکردم به دنبال جوابی برای پسرم باشم، به او گفتم که زنان و مردان هر دو یکسان هستند و هر دو باید هم برای نگهداری کودکان و هم کارهای بیرون با هم همکاری کنند. سعی کردم به او بفهمانم که مردم برای دلایل مختلفی ممکن است تصمیم بگیرند در بیرون خانه کار کنند و هیچکس حق ندارد بقیه را قضاوت کند. به آنها گفتم من با وجود علاقه فراونم به شما، میدانستم که هیچوقت نمیتوانم همیشه در خانه بمانم.
با خودم تمام انگارههایی را که با آنها بزرگ شده بودم، همینطور تکرار میکردم که در خانه ماندن یک زن یعنی از بین بردن تمام سالهایی را که برای آن در دبیرستان و دانشگاه زحمت کشیده است! و این که اگر زنی در خانه بماند، نه تنها نمیتوان گفت که او ایثار کرده، بلکه این فرصت را که همیشه در حال پیشرفت باشد، هم از خودش گرفته و هم از فرزندش! و هزار فکر دیگر که حتما همه ما در ذهنمان بارها مرور کردهایم.
من همینطور که بزرگ شده بودم، اصلا با مادرانی که در خانه بودند، ارتباطی نداشتم؛ چرا که میدانستم هیچوقت نمیخواهم در خانه بمانم. برای همین نمیدانستم اصلا کسانی که در خانه میمانند زندگیشان را چگونه میگذرانند.
اما آیا این بهترین انتخاب من بود؟ همیشه فکر میکردم مادرانی که کار میکنند و آنها که در خانه میمانند با هم فرقی ندارند و هیچکدام برای فرزندانشان کم نمیگذارند. ولی آن روز کمی به دیدگاههای خودم شک کردم و تصمیم گرفتم یکبار دیگر درباره این افراد تحقیق کنم.
یکی از دوستانم در دانشگاه وبلاگی داشت که مدتها قبل با آن آشنا شده بودم. خودش بعد از یک دوره کار کردن، بعد از به دنیا آمدن اولین فرزندش، به خاطر خواسته همسرش در خانه مانده بود. مطلبی در وبلاگش منتشر کرده بود که من را به فکر واداشت و شروع جرقههای اولیه برای کار نکردن من بود. این مطلب را میتوانید در اینجا ببینید. در ادامه خلاصه حرفهایش را برایتان میآورم.
در جریان جنگ احد، با وجود کمی نیرو و تجهیزات جنگی نسبت به دشمن، مسلمانها توانسته بودند پیروزیهای خوبی بدست آورند تا جایی که به پیروزی تقریبا حتمی رسیده بودند و وقت تقسیم غنائم بود.
اما… یک طرف ماجرا نقطه استراتژیکی بود که اگر دشمن به آن دسترسی پیدا میکرد، مطمئنا مسلمانها شکست میخوردند. برای همین بود که پیامبر یک عده را مامور کردند که فقط از همان تپه تا آخر جنگ مراقبت کنند. پیامبر از آنها خواست که هر اتفاقی افتاد، حتی اگر همه مسلمانها شهید شدند، آنها آن تپه را رها نکنند و فقط و فقط مراقب همان تپه باشند. مسلما همه افرادی که در آنجا بودند برایشان این کار ساده بود و قبول کردند که تحت هر شرایطی همانجا بمانند.
اما اختلاف از آنجایی شروع شد که زمزمههای پیروزی به گوش همه رسید. کم کم همه از ترس اینکه غنائم کمتری بهشان برسد، شروع کردند به غر زدن که این چه جهادی است ما همینجا بمانیم؟ ما که با بقیه فرقی نداریم. همه ما حقوق یکسانی داریم و… (شاید جملات برایتان آشنا باشد.) در نهایت تصمیم گرفتند برای جمع کردن غنائم به میدان بروند.
اینطور بود که شد آنچه نباید میشد! دشمن که از دور مراقب این تپه بود، با دیدن خالی شدن تپه، به آنجا حمله کرد و تا جایی پیش رفت که دندان مبارک پیامبر شکست و بیش از 90 زخم برداشتند و ماجراهای دلخراش دیگری که پیش آمد.
شنیدن این داستان شاید برای شما عجیب باشد که چرا مسلمانانی که پیامبرشان به آنها گفته که از جایتان تکان نخورید، به حرف ایشان گوش نمیدهند! شاید آنها هم فکر میکردند که این حرف ها برای الان (این دوره!)که مسلمانان در حال پیروزی هستند، نیست! یا پیامبر آنموقع یک چیزی گفته است، الان شرایط ما فرق میکند!
اما شبیه این ماجرا در زندگی ما نیست؟ تا به حال فکر کردهاید که اگر پیامبر میخواست به ما بگوید تپهای را حفظ کن، کدام تپه را میگفت؟
آمار طلاقها و بیبند و باریها آن هم فقط پس از گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی با آنهمه آرمان و هدف، سر به آسمان نمیکشد؟ آیا ما به عنوان یک زن میتوانیم در خیابانهای جمهوری اسلامی با خیال راحت و با امنیت خاطر قدم برداریم؟ بدون ترس و واهمه از تعرض و…؟ واقعا اوضاع اقتصادی کشورمان قابل افتخار است؟ میتوانید سر بلند کنید و بگویید که ما نگذاشتهایم خون آنهمه جوان در جنگ نابرابر پایمال شود؟
حال به این فکر کنید که چه شد این بلا سرمان آمد؟ دشمن کدام تپه احدمان را فتح کرد که توانست اینچنین ضربه مهلکی به ما بزند؟ نکند تپه احد ما همان خانههان بوده است؟ چقدر مصاحبه از ایدئولوژیستهای صهیونستی دیدهایم که گفتهاند باید به «خانواده»، این تپه احد، در ایران حمله کنند.
زمزمههای فریبنده برای تشویق زنان به ازدواج نکردن در دهه 60، بعد از آن کمرنگ کردن نقش مادری و تشویق زنان به کار بیرون از خانه؛ چرا که زنان حقوق مساوی مردان دارند و نباید از مردها! عقب بمانند! صد حیف که تنها مشکل ما را کار نکردن زنان بیرون از خانه برایمان تشخیص دادند! و چندی بعد از آن هم شعار فرزند کمتر، زندگی بهتر!
حقوق زن و مرد در اسلام برابر است ولی مساوی نیست!
همه اینها نشان میدهد یک زن باید وظایف متفاوتی داشته باشد. قطعا و مسلما نمیتوان یک حکم کلی برای همه صادر کرد که چرا فلان زن در بیرون از خانه کار میکند و… بالاخره هر کس صلاح زندگیاش را خودش بهتر میداند و حق دارد برای زندگیاش تصمیم بگیرد.
اما روی صحبت من با آن دسته از زنانی است که با هدف کاملا الهی کارهای مختلفی را در بیرون میپذیرند در حالی که کودکشان در خانه انتظار یک لبخند و روی خوش و اعصاب آرام را؛ که با آنهمه مشغله کاری نمیتوانند داشته باشند؛ دارد، است. امیدوارم فکر نکنید تنها کاری که از زن انتظار میرود خانهداری! است. وظایف زنان در خانواده بحث مفصلی دارد که قسمتی از آن تربیت فرزندان است.
بعد از خواندن صحبتهای دوستم بیشتر به این فکر افتادم که شاید بهتر باشد جمع کردن غنائم در این دنیا را که طبق شرع، بر عهده همسرم است، به او واگذار کنم و من تپه خودم را حفظ کنم! حقیقتش به این نتیجه رسیدم که اگر بخواهند متهم ردیف اول این خرابیها را، در این 40 سال از من بپرسند، من زنان این چهار دهه را معرفی خواهم کرد و البته اگر بخواهند گروهی را به عنوان مظلومترین قشر این 40 سال معرفی کنم، همین زنان را معرفی خواهم کرد. چرا که در طول همه این سالها « یحسبون انهم یحسنون صنعا» و شاید همچنان هم «یحسبون… ».
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو میروی به ترکستان است
سلام، من نرگس سلطان زاده هستم؛ کارشناسی ارشد مهندسی عمران از دانشگاه تهران. از قدیم به نوشتن علاقه داشتم و همین باعث شد وبلاگنویسی و فعالیت در شبکههای اجتماعی مختلف رو تجربه کنم. از اردیبهشت 97 در مجله رازینه فعالیت دارم و امیدوارم مطالب مفیدی برای شما داشته باشم.
یک دیدگاه در “وقتی که پسرم فهمید مادرهایی هستند که داخل خانه کار میکنند”