امروز قصد داریم خلاصه یک تد تاک جالب از چنتا گالا سینها برایتان بیاوریم. او به نوعی یک زن کارآفرین هندی است که داستان آشناییاش با زنان روستایی که حتی سواد ندارند، بازگو میکند.
این زنان همواره برای چنتا انگیزه بخش بودهاند و از نظر او زنانی با قدرتهای خارق العاده و باورنکردنی هستند. زنان روستایی در هر جایی از جهان کمتر فرصت پیدا میکنند خود را نشان بدهند و به مدرسه و دانشگاه بروند. به همین دلیل است که زمانی که به آنها فرصت داده میشود، استعدادهای نهانشان را به نمایش میگذارند.
شاید برای بسیاری از زنان جامعه ما این حس تداعی شده باشد که نمیتوانند کاری انجام دهند. ولی داستان این زنان خارقالعاده هندی حتما برایشان جالب خواهد بود. زنانی روستایی که وقتی با مانعی رو به رو شدند، آن را با وجود سختی فراوان از سر راه خودشان برداشتند.
شاید زمزمههای کارآفرینی و درآمدهای بالای دلاری در این اوضاع اقتصادی به گوش شما هم خورده باشد. در پستهای قبل گفتیم که یکی از راههای کسب درآمد دلاری، ایجاد یک کسب و کار خلاقانه و موفق است. داستان امروز ما داستان زنی است که نه تنها برای خود، بلکه برای هزاران زن روستایی یک ایده خلاقانه را رشد داده است.
کشور پیشرفته هند امروز با رشد بالای GDP چشم همگان را به خود دوخته است که با سرعت فراوانی در حال رشد است و پیشبینی میشود در چند سال آینده بتواند تمامی رقیبان را کنار بگذارد. مطمئنا نقش افراد توانا و باانگیزهای مانند چنتا در پیشرفت این کشور غیر قابل چشمپوشی است.
چنتا گالا سینها در بمبی به دنیا آمده است. بعد از وارد شدن به دانشگاه، در ماجرای آشنایی با یک آشنایی با یک مجموعه که جوانان را به کار در مناطق روستایی دعوت میکرده است، به روستاهای هند سر میزند. در یکی از همین سفرهایش با مزرعهداری آشنا شد که البته مانند چنتا تحصیلکرده و دانشگاه رفته نبود ولی جوان و پرشور و شوق بود. پس چنتا تصمیم میگیرد همراه او در همان روستا زندگی کند. روستا حتی آب لولهکشی نداشت!
ولی او تصمیم خود را گرفته بود. بعد از چند سال زندگی کردن در آن مزرعه کوچک به همراه سه فرزندش، یکی از زنان روستایی به اسم کانتابای نزد او میآید و از او میخواهد برای پسانداز کردن پولهایش به او کمک کند. کانتابای پسانداز چندانی نداشت و بعید به نظر میرسید که پسانداز پولهایش هم به او کمک چندانی کند. ولی او با اصرار فراوان بالاخره چنتا را راضی میکند که او را به یک بانک ببرد؛ چرا که میخواست برای خانوادهاش یک سرپناه نایلونی درست کند.
از آنجا که کانتابای پول چندانی نداشت، پسانداز کردن پولهایش در بانک برای مسئولین آنجا بیشتر از هر فایدهای دردسر به نظر میرسید. ولی خواسته کانتابای به هیچ وجه غیر منطقی نبود؛ او فقط میخواست جای امنی برای پولهایش داشته باشد.
این بود که چنتا تصمیم خود را گرفت و درخواست خود را از بانک مرکزی هند مطرح کرد. ولی درخواست او رد شد چرا که از نظر آنان این کار به نوعی ترویج بیسوادی است و آنها نمیتوانند اینچنین اجازهای به آنها بدهند.
برای چنتا شنیدن این دلیل باورنکردنی اصلا آسان نبود. فقط به علت بیسواد بودن نباید زنان را از حقوقشان محروم کنند. بعد از این که مسئله را با زنان روستا در میان گذاشت، آنها سرسختتر از چنتا گفتند که ما میتوانیم سواد یاد بگیریم و دوباره درخواست مجوز کنیم. این چنین بود که این زنها هر روز، بعد از یک روز کاری بسیار پرمشقت، کلاسهای سوادآموزی را شروع کردند و بعد از پنج ماه توانستند خواندن و نوشتن یاد بگیرند.
دفعه بعد که برای درخواست مجوز رفتند، چنتا با 15 زن روستایی به بانک مرکزی رفتند و با به چالش کشیدن آنها بالاخره توانستند مجوز تاسیس بانکشان را بگیرند و بالاخره در امروز است که کانتابای توانسته است خانه خود را بخرد. در بانک چنتا و دوستانش بیش از 100000 استخدام هستند و بیش از 20 میلیون دلار سرمایه دارند.
اما این انتهای راه نبود بلکه تازه شروع چالش بزرگتری برای کار کردن با زنانی بود که تمام روز خود را صرف کار کردن میکردند و فرصت مراجعه به بانک را نداشتند. به همین دلیل ایده بانکداری الکترونیک به ذهن چنتا رسید. ولی متقاعد کردن این زنان سرسخت برای حفظ کردن پین کار آسانی نبود. احتمالا به نظر آنها یک پین ساده نمیتوانست پولهایشان را حفظ کند. درست فکر میکردند. آنها استفاده از انگشت شصتشان به جای پین را پیشنهاد دادند.
مردم شاید فقیر باشند ولی همیشه باهوش هستند. راه حلهای ضعیف نمیتواند نظرشان را جلب کند.
اتفاق جالب دیگری که چنتا با آن رو به رو شده بود، این بود که در سالهای خشکسالی زنی به آنها مراجعه میکند و در ازای گرو گذاشتن طلاهایش، وام میگیرد. او وام را برای خرید علوفه و آب میخواست. سوالی که این زن از چنتا پرسید زمینهساز حرکت بعدی او بود. زن پرسید که اگر روستایی نباشد و اساسا اگر دیگر زنان روستاها نباشند، بانک چه خواهد شد؟ بله تداوم بانکشان به تداوم روستا و بالطبع تداوم کشاورزی و دامداری وابسته بود. چنتا تصمیم گرفت یک اردوگاه برای دامها درست کند تا مردم دامهایشان را بیاورند و علوفه و آب دریافت کنند. کرابای، این زن روستایی در اردوگاه میگشت و آوازهای انگیزشی میخواند تا آنکه بالاخره پس از 18 ماه باران آمد. اکنون کرابای در رادیوی محلی ما بسیار محبوب است و حتی با وجود سواد نداشتن، به جاهای دیگر نیز دعوت میشود.
و صدها و هزارها زن دیگر مانند کرابای و چنتا و… در جای جای جهان هستند که استعدادهای به خصوص خود را دارند فقط کافی است کمی بیشتر به آنها توجه کنند و فرصت رشد و ایدهپردازی را به خودشان بدهند.
این آخرین مرحله از داستان چنتا نبود، بلکه او بعد از برای کارهای بزرگتری دعوت میشود که نخستین بانک کوچک مالی زنان را در دنیا تاسیس کند و راههای بیپایانی که در برابر او قد میکشند و منتظر پیمودن هستند.
چنتا میگوید بزرگترین سرمایه او جسارت اوست و اگر شما نیز بخواهید، بزرگترین سرمایه شما نیز خواهد بود.
زنانی مانند چنتا در سرزمین خودمان کم نیستند شاید کمتر به آنها توجه شده باشد ولی پرقدرت و با اقتدار راه زندگیشان را خوشان با دستان خودشان ساختهاند. کشور زیبا و ثروتمند با مردم قدرتمند و ثروتمند شکل میگیرد. پس بهتر است نگاهی نو به زندگی بیاندازیم و ببینیم چه راههای نرفتهای هست که هنوز طی نشده و منتظر ماست. با ما همراه باشید.
منبع: ted
۳ دیدگاه در “کارآفرینی برای زنان روستایی در هند”