مارک تواین یکی از پایهای ترین مشکلات موجود در علوم شناختی را این گونه بیان کرده است: «چیزی شگفت انگیزی در مورد علم وجود دارد و آن این است که فرد حدسهای بسیار عمدهای میزند در حالی که کمتر به حقایق بها داده است.»
تواین خیلی جدی این حرف را نزد اما خیلی هم حرفش دور از ذهن نیست. همه قبول داریم که فقط با دیدن چند تکه استخوان، ما به وجود دایناسورها را در چند قرن پیش پی بردیم.
این اصل می تواند در جای دیگری نیز کاربرد داشته باشد؛ مثلا ما با استفاده از رفتار کودکان بسیار کوچک که هنوز به طور کامل مغزش شروع به یادگیری از محیط نکرده است، نظراتی در مورد پایههای اساسی مکانیزم شناخت انسان می دهیم.
لارا شولز می گوید مدت زیادی را در آزمایشگاهش در دانشگاه MIT، صرف تلاش برای فهم این راز که کودکان چطور می توانند اینقدر زیاد و با این سرعت از چیزهای کم یاد بگیرند،کرده است.آن ها توانایی شگفت انگیزی در یادگیری عمیق و انتزاعی از مجموعه داده های پراکنده و پرنویز دارند. لارا دو مثال در مورد تعمیم دادن، و دیگری راجع به یک مشکل در رابطه با علت و معلول می زند.
مشکل تعمیم دادن در کودکان
در علم مسئله ای وجود دارد مبنی بر این که چگونه می توان نمونه های کوچک را به جامعه بزرگتری تعمیم داد.
برای مثال ما در علم آمار، از بخش کوچکی از رایدهندگان نظرسنجی میکنیم و نتیجهی انتخابات ملی را پیشبینی میکنیم. لارا و دوستانش هم این موضوع را بارها و بارها در آزمایشگاهشان تجربه کرده اند. دسته کوچکی از بیماران به درمانی در یک آزمایش واکنش نشان میدهند و سپس آن ها می توانند دارو را در بازار ملی برای جمع بزرگتری عرضه کنند.
اما یک اصل آماری وجود دارد و آن هم این است که باید بهصورت تصادفی از جامعه انتخاب شده باشد. بابت همین است که اگر نمونه ما دستچین شده باشد، به هیچ وجه نتایج قابل اعتمادی نخواهیم داشت. مثلا فرض کنید در آزمایشهای کلینیکی برای درمان بیماریهای قلبی، تنها مردان را در نظر بگیریم، در این حال ممکن است نتایج قابل تعمیم به جامعه کلی نباشند. به همین دلیل است که آمارگیرها باید به تصادفی انتخاب شدن نمونهها دقت کنند. ولی این موضوع چه ربطی به کودکان دارد؟
کودکان نیز باید نمونههای کمی از دادهها را برای خوشان تعمیم دهند. مثلا چند اردک پلاستیکی را میبینند که روی آب شناور هستند. بعد ازین می دانند که اردک های پلاستیکی روی آب شناور می مانند؛ یا با دیدن چند توپ که بالا و پایین می روند می فهمند که توپها بالا و پایین میپرند. کودکان تعمیم هایی شبیه این را باید تقریبا در مورد همه چیز انجام دهند: کفش، کشتی و همه اسباب بازی هایشان.
آیا کودکان این تعمیم را می فهمند؟
لارا در این جا دو فیلم را نشان می دهد که هریک بیانکننده یکی از دو حالت مورد آزمایش میباشد. هر دو کودکی تفاوتهای بسیار زیادی با یکدیگر دارند. هر کدام از این دو کودک نماینده یک گروه از کودکان هستند؛ تفاوتهایشان نیز میانگین تفاوتهای رفتاری بین این دو گروه را نشان میدهد.
در هر فیلم، یک کودک دقیقا همانکاری را میکند که از یک کودک عادی انتظار داریم. تنها چیزی که بین این دو فیلم تفاوت دارد شواهد آماری ایست که دو کودک مشاهده خواهند کرد.
در این آزمایش کودکان یک جعبه شامل توپهای آبی و زرد را مشاهده می کنند. در این حال همکار لارا، هیوان گوان از این جعبه سه توپ آبی پشت سرهم بیرون می آورد و آنها را فشار می دهد و توپ ها صدا می دهند.
در این جا باید به دو نکته توجه کنید که در جعبه اول اکثر توپ هایش آبی است و در آوردن سه توپ آبی از این چنین جعبه ای، نباید کار سختی باشد. پس کودک این حالت را به تمام توپ های داخل جعبه تعمیم می دهد. چون حس تصادفی بودن این توپ ها را درک کرده است. در این حال فکر می کند که تمام توپ های داخل جعبه باید صدا بدهند. پس وقتی به او یک توپ زرد بدهند، فکر می کند باید صدا بدهد. توپ های زرد دسته هایی دارند تا بتوانند کارهای دیگری نیز با آن ها انجام دهند. خوب پس بچهها خصوصیات مربوط به توپهای آبی را به توپهای زرد تعمیم میدهند. جالب است بدانید که بچهها همینطور با تقلید از ما یاد میگیرند.
حالا آیا فکر می کنید که کودکان تمام چیزهای مشابه را باز هم تعمیم می دهند؟ در آزمایش دوم تنها چیزی که تغییر می کند ظاهر جامعه آماری است. به نظر شما کودک باز هم این انتظار را از این جعبه توپ دارد؟ دیدن نتایج این آزمایش حیرت انگیز خواهد بود.
۲ دیدگاه در “ذهن خلاق و منطقی کودکان را بیشتر بشناسید – قست اول”