در سال 1979 که اولین نسخه «مکس دیوانه» با بودجه ای نزدیک به صد هزار دلار اکران شد، خود جورج میلر، تهیه کننده فیلم، فکر نمی کرد یکی از مهم ترین فرنچایزهای سینمای امروز قرار باشد از آن داستان های فشرده یک خطی بیرون می آیند. میلر داستان نگاه های خیره جوانان نسل های دهه 70 را آرام کرد، آن را به قدرت مردی پیوند زد که به نظر می رسید از دل فیلم های وسترن بیرون آمده و مانند قهرمانان آن فیلم ها نماینده نسلی بودند. مردانی که در صورت لزوم از اجرای عدالت دریغ نمی کردند. می توانستند جلوی گلوله دشمن بایستند. زمانه کم کم تغییر کرد و آن مرد غمگین تر شد. او به واسطه این دگرگونی جای خود را به زنان اطرافش داد. حالا در حاشیه نشسته است تا یکی از همان زنان از سینه اش محافظت کند و از انتقام شخصی به اجرای عدالت اجتماعی برسد. نقد و بررسی فیلم Furiosa: A Mad Max Saga (Furiosa: A Mad Max Saga) داستان سفر این زن است.
داستان از آنجایی شروع می شود که Furiosa، یکی از قهرمانان فیلم قبلی، دوران کودکی خود را در کنار مکس سپری می کند. اما این کودکانه بودن و خام بودن فقط مربوط به سن او نیست. او با توهم فکر می کند که شجاع است و به همین دلیل خود و مادرش را به دردسر می اندازد. داستان از آنجایی شروع می شود که Furiosa در مسیری قرار می گیرد که به جهنم ختم می شود. در واقع داستان او از بهشت شروع می شود و جایی در اعماق جهنم به پایان می رسد. در چنین قاب، مسیری که Furiosa پس از دزدیده شدن طی می کند، مسیر قهرمان است. گویی از دل اسطوره ها بیرون آمده تا شکست خود و بدبختی مردم را به پیروزی نهایی پیوند بزند. در این شرایط، مانند همه قهرمانان اساطیری، او باید اول سقوط کند تا شجاعت ایستادن را پیدا کند.
به همین دلیل جورج میلر او را تا حد یک کالا پایین می آورد. از این رو Child Furiosa از یک کودک شجاع اما نه چندان باهوش به یک برده قابل مصرف سقوط کرد. سپس مردان اطراف او را به جایی می برند که در آینده برای اربابش فرزندی به دنیا بیاورد. شورش او علیه تلاش این مردان دقیقاً بسط همان ایده پشت فیلم است، جایی که قهرمان مردی مانند مکس را کنار گذاشته و Furiosa را به جای او می گذارد. به نظر می رسد هیچکس برای نجات زنان در زندان مناسبتر از زنی نیست که راه قهرمان شدن را پیموده است. همین ایده را می توان به شکل فشرده تری در فیلم قبلی این مجموعه یعنی Mad Max: Fury Road مشاهده کرد. در عین حال سازندگان در تلاشند تا یک قهرمان زن هم سن و سال مکس را در کنار او قرار دهند.
از این پس فوریوسا سعی می کند راهی برای فرار از وضعیت فعلی پیدا کند. اما مشکل اینجاست که برای تبدیل شدن از یک قهرمان فردی به یک قهرمان جمعی، ابتدا باید حساب خود را با دشمنش تسویه کند. در غیر این صورت به دور باطلی می افتد که راه گریزی از آن نیست. “Mad Max: Fury Road” داستان زمانی است که Furiosa به این قهرمان جمعی تبدیل شد و “Furiosa: The Mad Max Saga” داستان این سفر است. در چنین شرایطی است که داستان فیلم بیش از هر چیز داستان دختری است که یاد می گیرد پس از هر زمین خوردن دوباره از جایش بلند شود و به راه خود ادامه دهد. در پایان، پس از عبور از پنج خان، آماده می شود تا در هیبت قهرمان اساطیری قرار گیرد.
آنچه به این روند لطمه می زند و در ذهن من و شما دور به نظر می رسد، انتخاب بد بازیگر اصلی است. درست است که شخصیت Furiosa در زندگی چیزی جز خشم و نفرت یاد نگرفته و به چیزی جز زنده ماندن فکر نکرده است تا روزی بتواند انتقام بگیرد، اما برای باورپذیر بودن چنین شخصیتی که به جهنم سفر می کند و زنده از آن بیرون می آید، بیش از اخم های مداوم طول می کشد. متأسفانه آنا تیلور جوی بازیگر چندان توانمندی نیست و در این سال ها جز همان اخم های بی هدف چیزی به دست مخاطبانش نداده است. حتی در فیلمی مانند «مرد شمالی» به کارگردانی رابرت اگرز که رویهای از یک روایت عاشقانه است، یا در سریال «گمبی وزیر» که قرار است طیف وسیعی از احساسات را منتقل کند، او بیشتر حالت روحی دارد. و حتی آدم بداخلاق گویی از القای هیچ احساسی، حتی عصبانیت ناتوان است.
برای درک بهتر این موضوع لازم نیست راه دوری بروید. در فیلم «مکس دیوانه: جاده خشم»، کاریزمای شارلیز ترون در نقش فوریوسا حتی بر نقش اصلی مکس که تام هاردی بازی می کرد نیز تأثیر گذاشت. شارلیز ترون چنان طیف متنوعی از احساسات از خشم و عصبانیت گرفته تا مهربانی را به نمایش گذاشت که جایی برای پهنای بدن شخصیتی مانند مکس که در یک تیپ ثابت باقی می ماند باقی نگذاشت. اصلاً دلیل دیده شدن آن نقش، برجسته شدن و بعد ساخت این فیلم فعلی، ظاهر درخشان شارلیز ترون در قالب فیوریوسا است. حالا یک لحظه تصور کنید که آنا تیلور جوی در آن اثر در کنار تام هاردی حضور داشته باشد. در چنین شرایطی البته خبری از فیلم «فوریوسا: حماسه مکس دیوانه» نبود.
بیان موضوع دیگری به روشن شدن بحث کمک می کند; کریس همسورث مانند آنا تیلور جوی سابقه قابل دفاعی ندارد. او همچنین بازیگری است که نمی تواند به درستی از طیف های مختلف احساسات استفاده کند. اما او برای نقشی انتخاب شده که تماماً فانتزی است و نیازی به چنین دستکاری هایی ندارد. نقش او مردی است که بعد از پایان دنیا تصمیم گرفت همه چیز را مسخره کند و این پوچ دقیقاً مطابق با دنیای فانتزی و دیوانه ای است که او در آن زندگی می کند. حتی در سکانس ماقبل آخری که از این تیپ ثابت فاصله می گیرد و نقشش را عمیق می کند، باز هم بازی او در همان دنیای دیوانه است. از طرف دیگر، Furiosa نیست و نباید باشد. او راه درازی در پیش دارد تا اینکه شایسته درک دنیای اطرافش باشد. آنا تیلور جوی نه قادر به اجرای جنبه های فانتزی این نقش است و نه می تواند احساسات مختلف خود را به نمایش بگذارد. از محبت تا نفرت و خشم.
شناسنامه فیلم
کارگردان: جرج میلر
نویسنده: جرج میلر، نیکو لاتوریس، بر اساس داستانی از جرج میلر و بایرون کندی
بازیگران: آنا تیلور جوی، کریس همسورث، تام برک و آلیلا براون
محصول: ۲۰۲۴، آمریکا و استرالیا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
امتیاز سایت راتن تومیتوز به فیلم: ۹۰٪