زهیر بن قین در روز عاشورا

شهادت قیس و سخنرانی زهیر – لهوف قسمت 6

شهادت قیس بن مسهر

پس چون ابن زیاد از این واقعه اطلاع یافت، حکم نمود که آن بزرگوار را از بالای قصر دار الاماره به زیر انداختند و طایر روح پاکش به ذُرْوه افلاک پرواز نمود رضی اللّهُ عنه. و چون خبر شهادت قیس بن مصهر به سمْع شریف امام علیه السّلام رسید، چشمان آن جناب گریان شد دست به دعا برداشت و گفت: خداوند، از برای شیعیان ما منزلی کریم در آخرت بگزین و میانه ما و ایشان در قرارگاه رحمت خویش جمع فرما، به درستی که تویی بر هر چیزی قادر.

در روایتی دیگر چنین وارد است که صدور آن فرمان هدایت ترجمان از امام اِنس و جان از منزل «حاجز» بود و به غیر از این خبر.

روایات دیگر نیز وارد است.

راوی چنین گوید: حضرت امام علیه السّلام از آن منزل کوچ فرموده روانه راه گردید تا آنکه به دو منزلی شهر کوفه رسید. در آن مکان حُرّ بن یزید ریاحی را با هزار سوار ملاقات کرد؛ چون حُرّ به خدمتش رسید امام حسین علیه السّلام فرمود: آیا به یاری ما آمده‌ای یا برای دشمنی با ما؟ حرّ عرضه داشت که بر ضرر و عداوت شما مأمورم. آن حضرت فرمود: «لا حوْل…»! بین آن جناب و حرّ سخنان بسیاری ردّ و بدل گردید تا آنکه خطاب به حرّ نموده و فرمود: اکنون که شما بر آنید که خلاف آنچه نامه‌ها و عرایض شما مُشْعر و متضمّن آن است و فرستادگان و رسولان شما به تواتر به نزد من آمده‌اند، من نیز از آن مکان که آمده‌ام عنان عزیمت به مقام خویش منعطف نموده مراجعت را اختیار خواهم نمود. حرّ و اصحابش بر این مدّعی راضی نگردیده حضرتش را از مراحعت منع نمودند و عرضه داشتند: ای فرزند رسول صلّی اللّه علیه و آله! و نور دیده بتول! صلاح چنان است که راهی را پیش گیری که نه وارد کوفه و نه واصل به سوی مدینه باشد تا به این جهت توانم به نزد ابن زیاد این عذر را بخواهم که آن جناب را در راه ملاقات ننمودم، شاید به این اعتذار از سخط آن کافر غدّار در امان مانم و از خدمتش تخلّف ورزم. حضرت امام به این خاطر، سمت چپ را مسیر قرار داد و از آن طریق مسافت را طیّ فرمود تا آنکه بر سرابی رسید که موسوم بود به «عُذیْب الْهِجانات» یعنی آبی مشرعه مرکب‌ها و اشتران بود.

راوی گوید: در آن هنگام نامه ابن زیاد بد فرجام به حرّ بن یزید ریاحی رسید و این نامه مشتمل بود بر ملامت و سرزنش حرّ که در امر فرزند امام علیه السّلام، مسامحه نموده و در آن نامه، لعنت ضمیمه، امر اکید نموده که کار را بر فرزند سیّد ابرار سخت و مجال را بر او دشوار گیرد. پس حُرّ با اصحاب خود دوباره سر راه بر نور دیده حیدر کرّار گرفتند و او را از رفتن مانع گردیدند. امام علیه السّلام فرمود: مگر نه این است که ما را امر کردی از راه مرسوم عدول نماییم؟! حُرّ عرضه داشت: بلی! و لکن اینک نامه عبیداللّه به من رسیده و مأمورم نموده که امر را بر حضرت سخت گیرم و جاسوس بر من گماشته تا از فرمانش تخلّف نورزم.

سخنرانی امام علیه السّلام بعد از گفتگو با حُرّ راوی چنین گفته که پس از مکالمه امام علیه السّلام با حُرّ بن یزید، آن جناب برخاست در میان اصحاب سعادت انتساب خطبه‌ای ادا نمود و شرایط حمد و ثناء الهی را به جای آورد و جدّ بزرگوار خویش را بستود و درود نامحدود بر روان پاک حضرتش نثار نمود سپس فرمود: ای گروه مردم! به تحقیق مشاهده می‌نمایید آنچه را که بر ما نازل گردیده و به راستی که روزگار تغییر پذیرفته و بدی خود را آشکار نموده و نیکی و معرفت آن باز پس رفته و در مقابل، شیوه تلخ کامی و نامرادی شتابان و بر استمرار است و از کأس روزگار باقی نمانده مگر دُردی از آن درته پیمانه حیات و از گلستان عیش بجز خار و زمین شوره زار بی آب و گیاه؛ آیا نمی‌بینید که حق را کسی معمول نمی‌دارد و احدی از باطل نهی نمی‌نماید؟!

نتیجه این وضعیّت، این است که مؤمن راغب گردد به ملاقات پروردگارش به طریق حق و به درستی که من مرگ را نمی‌بینم مگر سعادت و نیکبختی و زندگانی را با ستمکاران إلاّ دلتنگی و سستی.

این مطلب از سلسله مطالب لهوف است. برای دیدن بقیه به صفحه فهرست مطالب لهوف در مجله اینترنتی رازینه مراجعه نمایید.

سخنرانی زُهیر و جمعی از اصحاب امام علیه السّلام

در این هنگام زُهیر بن قین از جای برخاست و عرضه داشت: ای فرزند رسول! ما همه فرمایشات شما را شنیدیم و گوش دل به آن سپردیم. خدا تو را بر جاده هدایت مستقیم دارد. اگر که دنیا از برای ما پاینده بودی و ما در آن جاویدان، البته کشته شدن را با تو بر زندگانی همیشگی دنیا، ترجیح می‌دادیم، چه جای آنکه دنیا را بقایی نیست. همچنین راوی گفته که هلال بن نافع بجلّی هم برخاست و عرض نمود: به خدا سوگند که ما ملاقات پروردگار خود را ناخوشایند نمی‌دانیم و بر نیّت‌های صادق و بصیرت مخلصانه خویش ثابت و پاینده‌ایم؛ دوستیم با دوستانت و دشمنیم با دشمنانت. آنگاه بریر بن خُضیْر از جای برخاست و گفت: یابْن رسُولِ…! به تحقیق که خدای بر ما منّت گذارده است که در مقابل تو کشته گردیم و اعضای ما پاره پاره شود و در عوض جدّ بزرگوار تو در روز قیامت شفیع ما بوده باشد. راوی گفت: آن جناب پس از استماع این کلمات از یاران و جانثاران، برپاخاست و قامت زیبا بیاراست و بر مرْکب خویش سوار گردید و از هر طرفی که خواست مرکب براند، حُرّ و اصحابش، آن جناب را ممانعت می‌کردند و گاهی دیگر ملازم رکابت می‌بودند و به همین منوال بود تا آنکه به زمین کربلا رسیدند و آن، روز دوم محرّم بود و چون به کربلا رسید، فرمود: نام این زمین چیست؟

عرضه داشتند که این زمین کربلا است.

فرمود: خداوندا! به تو پناه می‌برم از «کرْب» و «بلاء».

پس از آن فرمود: این کرب و بلا است.

«انْزِلُوا، هاهُنا محطُّ رِحالِنا ومسْفکُ دِمائِنا»؛ پیاده شوید که اینجاست محل افتادن بارهای ما و مکان ریخته شدن خونهای ما؛ اینجاست آرامگاه ما.

جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مرا از این واقعه آگاه ساخته…

یاران امام حسین علیه السّلام پس از شنیدن این سخنان همگی از مرْکبهای خود فرود آمدند و حُرّ با اصحابش نیز در کناری منزل گرفتند و جناب سیّد مظلومان – علیْهِ الصّلاهُ والسّلامُ – بر روی زمین بنشست که شمشیر خود را اصلاح و آماده نماید و این اشعار را زمزمه فرمود:

«یا دهْرُ أُفٍّ لک مِن خلیلِ…»؛ ای روزگار! اُفّ باد مر تو را، چه بد دوستی هستی چه بسیار که تو در صبحگاهان و شامگاهان که طالبان و مصاحبان خویش را به قتل رسانیدی و روزگار در بلاهایی که بر شخص نازل می‌شود به بدلی قانع و راضی نیست و هر زنده سبیل مرگ را رهسپار است چه بسیار وعده کوچ نمودن از این دار فنا نزدیک شده و بجز این نیست که نهایت امر هر کسی به سوی خداوند جلیل است.

راوی گفته که علیا مکرّمه زینب خاتون دختر فاطمه زهرا علیهاالسّلام، این کلمات را از برادر خود شنید، عرضه داشت: این سخنان از آنِ کسی است که یقین به کشته شدن خویش دارد.

امام حسین علیه السّلام فرمود: بلی چنین است! ای خواهر، من هم در قتل خود بر یقینم.

آن مخدره فریاد واثکْلاهُ بر آورد که حسین علیه السّلام دل از زندگانی برگرفته و خبر مرگ خویشتن را به من می‌دهد.

راوی گوید: زنان حرم یک مرتبه همگی به گریه و الم افتادند و لطمه به صورت زدند و گریبانها پاره نمودند و جناب اُمّ کلثوم فریاد برآورد «وا مُحمّداهُ، وا علیّاهُ، واحسناهُ» که ما بعد از توای اباعبداللّه به خواری اندر خاک مذلّت برگیریم. و این گونه سخنان می‌گفتند.

راوی گوید: امام حسین علیه السّلام خواهر خویش را دلداری می‌داد و می‌فرمود:

ای خواهر! به آداب خدایی آراسته باش و پیراسته بردباری را شعار خویش ساز؛ به درستی که ساکنان ملکوت اعلی، فانی می‌گردند و اهل زمین همه می‌میرند و جمیع خلق و همه مخلوقات جهان هستی در معرض هلاک خواهند بود.

سپس فرمود: ای خواهرم اُمّ کلثوم، و تو زینب و هم توای فاطمه و توای رباب! نظر نمایید که چون من کشته شوم، زنهار که گریبان پاره نکنید و صورت بر مرگ من مخراشید و سخن بیهوده نگوئید.

و در روایت دیگر به این طریق وارد شده که علیا مکرمه زینب خاتون با سایر زنان و دختران در گوشه‌ای نشسته بودند و چون آن مخدره مضمون این ابیات را از برادر خود شنید بی اختیار بیرون آمد در حالتی که مقنعه بر سر نداشت لباس خود را بر روی زمین می‌کشید تا آنکه بر بالای سر امام علیه السّلام بایستاد و فریاد برآورد: «واثکْلاهُ لیْت…»؛ یعنی ای کاش مرگ من می‌رسید و زندگانی من تمام می‌شد! امروز است که احساس می‌کنم مادرم فاطمه زهرا و پدرم علی مرتضی و برادرم حسن مجتبی علیه السّلام از دنیا رفتند؛ ای جانشین رفتگان و پناه باقی ماندگان! چون امام حسین علیه السّلام خواهر خود را به این حال مشاهده فرمود: نظری به جانب آن مخدّره نمود و فرمود: ای خواهر عزیز! مراقب باش شیطان، حلم و بردباری تو را نبرد. آن مکرّمه عرضه داشت: جانم به فدایت، آیا کشته خواهی شد؟ پس آن امام مظلوم با همه غم و اندوه، دم از اندوه در کشید و چشمان مبارک او پر از اشک گردید و این مثل را فرمود: «لوْ تُرِک الْقطا لنام»؛ یعنی اگر «مرغ قطا» را به حال خویش می‌گذاردند البته به خواب می‌رفت. زینب خاتون وقتی این کلام از امام علیه السّلام شنید به گریه در آمد و فریاد برآورد که یا ویْلتاهُ! برادر، همانا خود را به چنگ خصم چیره مقهور یافتی و روز خویش را تیره؛ همانا از زندگانی خویش مأیوس شده‌ای. اینک این سخن بیشتر دل مرا می‌خراشد و نمک بر زخم افزون می‌پاشد. سپس دست در آورده گریبان شق نمود تا بی هوش بر روی در افتاد.

پس امام علیه السّلام برخاست که خواهر را به هوش آورد و آب بر صورت او پاشید تا به حال افاقه برگردید و با کمال جهد و کوشش خواهر را تسلّی می‌داد و او را موعظه فرمود و پند داد و مصیبت شهادت پدر بزرگوار و وفات جد عالی مقدار را به یاد او آورد تا تسلی یابد. صلواتُ اللّهِ علیْهِمْ أجْمعین.

از جمله اموری که می‌توان سبب بوده باشد از برای آنکه حضرت سیدالشهداء علیه السّلام و سرور اتقیاء امام مظلوم علیه السّلام حرم مُطهّر و عترت أطْهر خود را باخود به کربلای پر بلا آورده باشد یکی آن است که اگر آن جناب اهل بیت را در حجاز یا در غیر حجاز از سایر بلاد باز می‌گذاشت و خود متوجه عراق پرنفاق می‌گردید، یزید پلید گماشتگان خود را مقرّر می‌نمود که استیصالشان نمایند و صدمات بی نهایات و سوء رفتار و کردار با عترت سیّد ابرار، به جای آورند و سراپرده حرم محترم و اهل بیت سیّد اُمم را مأخوذ می‌داشت و به این واسطه فوز جهاد و درک سعادت شهادت از برای آن امام عِباد غیر میسور و آن حضرت را رسیدن به این مقام عالیه غیر مقدور بود.

این مطلب از سلسله مطالب لهوف است. برای دیدن بقیه به صفحه فهرست مطالب لهوف در مجله اینترنتی رازینه مراجعه نمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *